خوش آمد گویی به خودم.
سلام.
زسلام پادشاهان به خدا ملول گردد چوکسی شنیده باشد زتو سرسری سلامی
این روزها که همه به دنبال پرکردن تنهایی خودشان هستند با دوستان یا حضور درجمع خانواده وهمکلاسی و همسایه یاحتی دوستان اجتماعی در فضاهای مجاری من اما به دنبال یک جای دنج و آرام و اندکی تنهایی هستم.
تابا خیال راحت هرکتابی را که در لیست مطالعه ام است بخوانم ویا سخنرانی سخنرانان مورد علاقه ام راگوش کنم و برای خودم بنویسم و بنویسم .و بنویسم.
در نوشته هایم خیلی چیزهایی را پیدا می کنم واندیشه ها و عقایدی که خیلی وقت است گوشه کنارذهنم خاک می خوردندویا اظلاعاتی که در حافظه ی پنهانم جاخوش کرده اند.
شاید باوزتان نشودگاهی حتی خودم را هم پیدا می کنم .معصومیتی که نسبتا ازدست رفته ویا در حال سعود یا رکود است.
گاهی هم پیامبری راپیدا می کنم که آرام آرام در گوشی برایم عشق را زمزمه می کند وآنگاه است که اانرژی مضاعفی می گیرم برای حیات برای ادامه .برای دوباره متولد شدن.
وچه کسی می داند این لذت چیست مگر آنکه تجربه اش کرده باشد.وکاش همه علم ها حضوری بود وعلم حصولی که گاه حجاب اکبر می شود کم رنگ و گم رنگ تر می شد.تاهمه بدانند نباید به مدرک کارشناسی فلان ودکترای بهمان دل خوش کنند.
باید نوشت ونوشت .باز خوانی کرد و بازخوانی تا به گوهر وجود رسید .
باهزار شاید وباید
هزار اما وکاش
آمده ام اینجا تا به اشتراک بگذارم راهی راکه قراراست برای رسیدن به گوهر درون طی کنم.
همراهی ام کنید ولذت راه را باهم بچشیم.
- ۹۳/۰۷/۰۴